باز اين چه شورش است که در خلق عالم است
باز اين چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز اين چه رستخيز عظيم است کز زمين
بي نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
* * *
اين کشته ي فتاده به هامون حسين توست
وين صيد دست و پا زده در خون حسين توست
چون روي در بقيع به زهرا خطاب کرد
وحش زمين و مرغ هوا را کباب کرداين قالب طپان که چنين مانده بر زمين
شاه شهيد ناشده مدفون حسين توستاين خشک لب فتاده دور از لب فرات
کز خون او زمين شده جيحون حسين توستاين غرقه محيط شهادت که روي دشت
از موج خون او شده گلگون حسين توستاين ماهي فتاده به درياي خون که هست
زخم از ستاره بر تنش افزون حسين توستاين نخل تر کز آتش جانسوز تشنگي
دود از زمين رسانده به گردون حسين توستاين صبح تيره باز دميد از کجا کزو
کار جهان و خلق جهان جمله درهم است
نظرات شما عزیزان: