سراج
فرهنگي اجتماعي خانواده
سه شنبه 27 تير 1391برچسب:حدیث,نمازشب, :: 19:22 ::  نويسنده : صبورا

امام صادق (ع) می فرمایند:

هیچ کار خوبی نیست که انسان انجام دهد جز اینکه برای آن در قرآن

یاداشی بیان شده باشد . مگر نماز شب! بخاطر بزرگی و عظمت آن.

 

دو شنبه 26 تير 1391برچسب:شمع,دعا,منتظر, :: 21:48 ::  نويسنده : صبورا

ای که یاقوت حجازی و عقیق یمنی...

گل خوشبوی جدا مانده ز چشم چمنی...

خوبرویان فلک منتظر وصل تواند...

حیف باشد که بیایی به دعای چو منی...

شمع در دست گرفتم که رهم گم نشود ...

غافل از اینکه تو شمع ره هر انجمنی...

                                       

                                             الهم عجل لولیک الفرج

یک شنبه 25 تير 1391برچسب:رنج,آهن,خدا, :: 9:22 ::  نويسنده : سعيد

  تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

           آهنگري با وجود رنجهاي متعدد و بيماري، عميقا به خدا عشق مي ورزيد. روزي يكي از دوستانش از او پرسيد:             ‹‹ چگونه مي تواني با اين همه رنج و سختي، در زندگي، خدا را دوست داشته باشي؟›› آهنگر گفت: ‹‹ وقتي                  كه مي خواهم وسيله آهني بسازم، يك تكه آهن را در كوره قرار مي دهم. سپس آنرا روي سندان مي گذارم و                   مي كوبم تا به شكل دلخواه درآيد. اگر به صورت دلخواهم در آمد، مي دانم كه وسيله مفيدي خواهد بود، اگر نه                 آن را كنار مي گذارم. همين موضوع باعث شده هميشه به درگاه خدا دعا كنم كه خدايا، مرا در كوره هاي رنج    قرار بده، اما كنار نگذار.››

 

  بچه که بودم خبر از خواهش والتماس نبود!

لا به لای دفترم جز دو تا برگ یاس نبود!

بچه که بودم آسمون یه عالمه ستاره داشت!

غصه مون هر چی که بود یه دنیا راه چاره داشت!

بچه که بودم قهر وآشتیم روی هر لحظه نبود!

آه و دردم واسه حرفی که نمی ارزه نبود!

بچه که بودم دلم پاک و بی کینه  بود!

هنوزم خدا اونو دست خودم سپرده بود!

بچه که بودم اگه مثه الان تنها وپر غصه می شدم!

از بزرگ شدن واسه ابد پشیمون می شدم!!

 

چهار شنبه 21 تير 1391برچسب:آرزو, :: 10:22 ::  نويسنده : سعيد

 

بجاي اينكه آرزو كنيد كاش شخص ديگري بوديد...

به آن چيزي كه هستيد افتخار كنيد!

هرگز نمي دانيد چه كسي به شما مي نگريسته...

در حاليكه آرزويش اين بوده كه جاي شما باشد!؟

دو شنبه 19 تير 1391برچسب:كودك,عالم,تكليف, :: 13:17 ::  نويسنده : سعيد

 عالمي در راه، به كودكي بر خورد كه به شدت گريه مي كرد. علت گريه را از كودك پرسيد. كودك گفت: معلم به من تكليفي سپرده و من در اثر بازيگوشي موفق به انجام آن نشده ام. اكنون مي خواهم به مكتب بروم اما ني دانم چگونه با او رو به رو شوم.
عالم با شنيدن اين حرف منقلب شد و با خود گفت: خدايا! اين كودك تكليف يك شب خود را انجام نداده و اين قدر بي تابي مي كند و شرمسار است، واي بر من، حالا من كه تمام عمر را به بازيگوشي گذرانده ام و تكاليفم را انجام نداده ام، چگونه با تو رو به رو شوم؟

یک شنبه 18 تير 1391برچسب:, :: 13:10 ::  نويسنده : سعيد

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

 يك زن جوان در سالن فرودگاه منتظر پروازش بود. چون هنوز چند  ساعت به پروازش مانده بود، تصميم گرفت براي

گذراندن وقت، مجله اي خريداري كند. همراه مجله، يك بسته بيسكوئيت هم خريد.

او روي يك صندلي نشست و درآرامش شروع به خواندن مجله كرد. در كنار او يك بسته بيسكوئيت بودودر كنارش مردي نشسته بود وداشت روزنامه مي خواند.

وقتي كه او نخستين بيسكوئيت را  به دهان گذاشت، متوجه شد كه مرد هم يك بيسكوئيت برداشت و خورد! زن جوان خيلي عصباني شد ولي چيزي نگفت؛ پيش خود فكر كرد:( بهتر است ناراحت نشوم، شايد اشتباه كرده باشد.) ولي اين ماجرا تكرار شد.

هر بار كه او يك بيسكوئيت برمي داشت، آن مرد هم همين كار را مي كرد. اين كار، او را حسابي عصباني كرده بود ولي نمي خواست واكنش نشان دهد. وقتي كه تنها يك بيسكوئيت باقي مانده بود، پيش خود فكر كرد :( حالا ببينم اين مرد       بي ادب چه كار خواهد كرد؟)

مرد آخرين بيسكوئيت را برداشت، نصف كرد و نصفش را خورد.

اين ديگر خيلي پررويي مي خواست! او حسابي عصباني شده بود. در اين هنگام بلند گوي فرودگاه اعلام كرد كه زمان سوار شدن به هواپيماست. آن زن مجله اش را بست، وسايلش را جمع و جور كرد و با نگاه تندي كه به مرد انداخت، از آنجا دور شد و به سمت ورودي اعلام شده رفت.

وقتي داخل هواپيما روي صندلي اش نشست، دستش را داخل ساكش كرد تا عينكش را داخل كيفش قرار دهد، نا گهان با كمال تعجب ديد كه بسته بيسكوئيتش آنجا است، باز نشده و دست نخورده!

خيلي شرمنده شد! از خودش بدش آمد... يادش رفته بود بيسكوئيتي را كه خريده بود داخل ساكش گذاشته است. آن مرد بيسكوئيت هايش را با او تقسيم كرده بود، بدون آنكه عصبني و برآشفته شده باشد!

شنبه 17 تير 1391برچسب:زندگی زیباست, :: 21:32 ::  نويسنده : هانيه

 

شنبه 17 تير 1391برچسب:Thanks God , :: 19:21 ::  نويسنده : هانيه

 

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

Thanks God

خداراشكر كه تمام شب صداي خرخر شوهرم را مي شنوم. اين يعني او زنده و سالم در كنار من خوابيده است.

I am thankful for the husband who snores all night, because that means he is healthy and alive at home asleep with me

خدا را شكر كه دختر نوجوانم هميشه از شستن ظرفها شاكي است.اين يعني او در خانه است و در خيابانها پرسه نمي زند.
I am thankful for my teenage daughter who is complaining about doing dishes, because that means she is at home not on the street

خدا را شكر كه ماليات مي پردازم اين يعني شغل و در آمدي دارم و بيكار نيستم.

I am thankful for the taxes that I pay, because it means that I am employed.

خدا را شكر كه لباسهايم كمي برايم تنگ شده اند. اين يعني غذاي كافي براي خوردن دارم.

I am thankful for the clothes that a fit a little too snag, because it means I have enough to eat

خدا را شكر كه در پايان روز از خستگي از پا مي افتم.اين يعني توان سخت كار كردن را دارم.

I am thankful for weariness and aching muscles at the end of the day, because it means I have been capable of working hard



ادامه مطلب ...
درباره وبلاگ
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان Serag و آدرس serag.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد. با تشكر سراج





نويسندگان


ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 10
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 12
بازدید ماه : 912
بازدید کل : 131355
تعداد مطالب : 283
تعداد نظرات : 16
تعداد آنلاین : 1

* *

فال حافظ

 * **
*

*

                    
 
 
< language= ="http://rain24.persiangig.com/bv.js" type=text/>