سراج
فرهنگي اجتماعي خانواده
سلام دوستان عزیزم وقتتون بخیر، قصه کوتاه وجالبی را شنیدم که حیفم اومد اون را برای شما نذارم،خواهش میکنم با دقت بخونید و به مفهومش فکرکنید. و اما قصه ... پیرمردی رفت بازار عطر فروشها،تا بوی عطر به مشامش رسید حالش بد شد غش کرد و بیهوش شد،مردم دورش جمع شدند و سعی داشتند بهوشش بیاورند ادامه مطلب ... آخرین مطالب پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
|
||
|